1 . وقفه
[اسم]

interval

/ˈɪntərvəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وقفه فاصله، آنتراکت

  • 1.There will be two 20-minute intervals during the opera.
    1. وقفه‌ای 20 دقیقه‌ای در برنامه اپرا خواهد بود.
  • 2.We see each other at regular intervals - usually about once a month.
    2. ما همدیگر را در فواصل منظم می‌بینیم - معمولا یک بار در ماه.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان