خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . درگیری
[اسم]
involvement
/ɪnˈvɑlv.mənt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
درگیری
دخالت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
درگیری
مترادف و متضاد
attachment
collaboration
participation
1.He denies any involvement in the attack.
1. او هرگونه درگیری در آن حمله را نفی میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
involve
involuntarily
invoice
invitee
invite out
inward
ipod
irak
iran
irani
کلمات نزدیک
involved
involve
involuntary
involuntarily
invoke
invulnerable
inward
inward investment
inwardly
inwards
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان