خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . از قلم انداختن
[فعل]
to leave out
/liv aʊt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: left out]
[گذشته: left out]
[گذشته کامل: left out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
از قلم انداختن
نادیده گرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جا انداختن
1.None of the other children play with her, and I think she feels rather left out.
1. هیچ یک از دیگر بچهها با او بازی نمیکنند و من فکر میکنم او حس نادیده گرفته شدن دارد.
to leave somebody/something out (of something)
کسی را از قلم انداختن (از چیزی)
I've made a list of names, I hope I haven't left anyone out.
فهرستی از اسامی درست کردهام، امیدوارم کسی را از قلم نینداخته باشم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
leave office
leave no stone unturned
leave behind
leave
leatherback turtle
leaven
lechwe
lecture
lecture room
lecturer
کلمات نزدیک
leave off
leave of absence
leave in the dust
leave behind
leave a message
leave someone alone
leave things to the last minute
leaven
lebanese
lebanon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان