[صفت]

loose

/luːs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: looser] [حالت عالی: loosest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گشاد (لباس) آزاد

معادل ها در دیکشنری فارسی: گشاد
مترادف و متضاد baggy loose-fitting oversized slack tight
  • 1.Wear comfortable, loose clothing to your exercise class.
    1. برای کلاس ورزشت لباس راحت و گشاد بپوش.

2 شل لق

معادل ها در دیکشنری فارسی: هرز ول شل لق
to come loose
شل شدن
  • The screws had come loose.
    پیچ‌ها شل شده بودند.
a fabric with a loose weave
یک پارچه با بافت شل
to wear one's hair loose
موی خود را شل بستن
  • She usually wears her hair loose.
    او معمولاً مویش را شل می‌بندد.
loose button
دکمه شل
  • I’d better sew that loose button before it comes off.
    بهتر است که آن دکمه شل را قبل از آنکه بیفتد، بدوزم.

3 آزاد باز، رها

معادل ها در دیکشنری فارسی: آزاد بی‌بندوبار یله رها
to break loose
آزاد شدن
  • The horse had broken loose from its tether.
    اسب از افسارش آزاد شده بود.
to cut something loose
چیزی را باز کردن
  • During the night, somebody had cut the boat loose from its moorings.
    در طول شب، یک نفر قایق را از لنگرگاه باز کرده بود.
loose moral
اصول اخلاقی آزاد
  • a young man of loose morals
    مرد جوانی با اصول اخلاقی آزاد [بی‌بندوبارانه]
to turn/let/set something loose
چیزی را آزاد کردن
  • Don’t let your dog loose on the beach.
    سگت را در ساحل آزاد نگذار.

4 فله‌ای غیر بسته‌بندی‌شده

to sell something loose
چیزی را فله‌ای فروختن
  • The potatoes were sold loose, not in bags.
    سیب‌زمینی‌ها فله‌ای فروخته می‌شدند، نه در کیسه.

5 مبهم بی‌دقت، بی‌قاعده

مترادف و متضاد careful exact
a loose translation
یک ترجمه بی‌دقت
loose thinking
تفکر بی‌قاعده
[فعل]

to loose

/luːs/
فعل گذرا
[گذشته: loosed] [گذشته: loosed] [گذشته کامل: loosed]

6 شل کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: شل کردن
مترادف و متضاد loosen
to loose something
چیزی را شل کردن
  • He loosed the straps that bound her arms.
    او بندی که دست‌هایش را بسته بود، شل کرد.

7 موجب شدن

to loose something (on/upon somebody/something)
موجب چیزی شدن (در کسی/چیزی)
  • His speech loosed a tide of nationalist sentiment.
    سخنرانی او موجب بروز موجی از احساسات ملی‌گرایانه شد.
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان