1 . مزاحم شدن
[فعل]

to molest

/məˈlɛst/
فعل گذرا
[گذشته: molested] [گذشته: molested] [گذشته کامل: molested]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مزاحم شدن آزار رساندن

old use
مترادف و متضاد abuse assault harass pester
  • 1.Lifeguards warned the man not to molest any of the swimmers.
    1. غریق نجات‌ها به مرد هشدار دادند که مزاحم هیچ یک از شناگران نشود.
  • 2.My neighbor was molested when walking home from the subway.
    2. برای همسایه‌ام هنگام آمدن به خانه از مترو مزاحمت ایجاد شد.
  • 3.The gang did a thorough job of molesting the people in the park.
    3. گروه اراذل و اوباش توانستند به طور کامل به مردم در پارک آزار رسانند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان