1 . خوب 2 . مهربان
[صفت]

nice

/nɑɪs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: nicer] [حالت عالی: nicest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خوب خوشحال، زیبا

معادل ها در دیکشنری فارسی: بانمک خوب مساعد قشنگ
مترادف و متضاد attractive enjoyable friendly kind pleasant nasty unpleasant
a nice day/smile/place/weather ...
روز/لبخند/جا/هوای خوب [زیبا]
  • 1. Did you have a nice holiday?
    1. آیا تعطیلات خوبی داشتی؟
  • 2. Have a nice day!
    2. روز خوبی داشته باشی!
  • 3. They live in a nice house.
    3. آنها در خانه زیبایی زندگی می‌کنند.
to have a nice time
اوقات خوبی داشتن
  • Did you have a nice time?
    اوقات خوبی داشتی؟ [خوش گذشت؟]
to look nice (in something)
زیبا به نظر رسیدن (در لباسی)
  • You look nice in that dress.
    تو در آن پیراهن زیبا به نظر می‌رسی [شده‌ای].
that would be nice
خوب خواهد بود/خوشحال خواهم شد
  • "Do you want to come, too?" "Yes, that would be nice."
    «می‌خواهی تو هم بیایی؟» «بله، خیلی خوب خواهد بود [خوشحال خواهم شد].»
to be nice to do something
از انجام کاری خوشحال بودن
  • It's nice to meet you.
    از آشنایی با شما خوشحالم.
to be nice doing something
از انجام کاری خوشحال بودن
  • Thanks for calling - it's been nice talking to you.
    ممنون که زنگ زدی؛ از حرف زدن با تو خوشحال شدم.
nice (that…)
خوب (که ...)
  • It's nice that you can come with us.
    خوب است که می‌توانی با ما بیایی.
It would be nice if
خوب می‌شد اگر
  • It would be nice if he moved to our neighborhood.
    خوب می‌شد اگر او به محله ما نقل مکان می‌کرد.
کاربرد صفت nice
- صفت nice در مفهوم "خوب" اشاره به چیزی یا عملی خوشایند دارد. مثال:
"?Did you have a nice holiday" (آیا تعطیلات خوبی داشتی؟)
- صفت nice در مفهوم "خوشحال" اشاره دارد به چیزی یا عملی که موجب خوشحالی می‌شود. مثال:
".Thanks for calling - it's been nice talking to you" (ممنون که زنگ زدی؛ از حرف زدن با شما خوشحال شدم.)
- صفت nice در مفهوم"زیبا" به جذابیت و زیبایی چیزی یا کسی اشاره دارد. مثال:
".You look nice in that dress" (تو در آن پیراهن زیبا شده‌ای.)

2 مهربان خوش‌اخلاق

معادل ها در دیکشنری فارسی: خوش‌مشرب
مترادف و متضاد friendly kind nasty
  • 1.He's a really nice guy.
    1. او واقعا پسر خوش‌اخلاقی است.
to be nice of somebody
مهربانی کسی را رساندن، لطف کردن
  • It was nice of her to drive you home.
    لطف کرد که تو را تا خانه رساند.
to be nice to somebody/something
با کسی/چیزی مهربان بودن
  • She was very nice to me.
    او با من بسیار مهربان بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان