خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غش کردن
[فعل]
to pass out
/pæs aʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: passed out]
[گذشته: passed out]
[گذشته کامل: passed out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
غش کردن
بیهوش شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
از هوش رفتن
مترادف و متضاد
faint
1.I was hit on the head and passed out.
1. به سرم ضربه خورد و من بیهوش شدم.
2.The heat was too much for me and I passed out.
2. گرما برای من زیاد از حد شد و من غش کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
pass on
pass by
pass away
pass along
pass
pass over
pass up
passage
passageway
passe
کلمات نزدیک
pass on
pass off
pass mark
pass key
pass away
pass round
pass the buck
pass through
pass up
passable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان