[عبارت]

pass the buck

/pæs ðə bʌk/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن گردن کس دیگری انداختن

  • 1.I was tempted to pass the buck.
    1. من وسوسه شدم تا مسئولیت را گردن کس دیگری بیندازم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان