[فعل]

to pass through

/pæs θru/
فعل گذرا
[گذشته: passed through] [گذشته: passed through] [گذشته کامل: passed through]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عبور کردن رد شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: عبور کردن گذر کردن
  • 1.We were passing through, so we thought we'd come and say hello.
    1. ما داشتیم عبور می‌کردیم، برای همین فکر کردیم بیاییم و سلامی بکنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان