1 . عرق کردن
[فعل]

to perspire

/pərˈspaɪər/
فعل ناگذر
[گذشته: perspired] [گذشته: perspired] [گذشته کامل: perspired]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عرق کردن عرق ریختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: عرق کردن
formal
مترادف و متضاد sweat
  • 1.He was perspiring in his thick woollen suit.
    1. او داشت در پالتوی پشمی ضخیمش عرق می‌ریخت.
  • 2.She was perspiring a little with the heat.
    2. او به‌خاطر گرما کمی داشت عرق می‌ریخت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان