1 . مشکل
[اسم]

problem

/ˈprɑb.ləm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مشکل مسئله

مترادف و متضاد difficulty issue trouble solution
big/major/serious problems
مشکلات بزرگ/مهم/جدی
  • 1. Because of the state budget cuts, local schools are facing serious problems.
    1. به دلیل کاهش بودجه استان، مدرسه‌های محلی با مشکلاتی جدی روبه‌رو هستند.
  • 2. There are serious problems in our country.
    2. مشکلات جدی بسیاری در کشورمان وجود دارد.
health/family/financial/heart ... problems
مشکلات سلامتی/خانوادگی/مالی/قلبی و ..
  • 1. His financial problems escalated after he became unemployed.
    1. مشکلات مالی او پس از بیکار شدنش افزایش [شدت] یافتند.
  • 2. There's no history of heart problems.
    2. سابقه‌ای از مشکلات قلبی وجود ندارد.
practical/technical problems
مشکلات عملی/فنی
  • We've been having some technical problems with the new hardware.
    با این سخت‌افزار جدید، چندین مشکل فنی داشته‌ایم.
to address/tackle/solve/fix a problem
به مشکلی پرداختن/مشکلی را حل کردن
  • We have no idea how to solve this problem.
    ما هیچ ایده‌ای نداریم که این مشکل را چگونه حل کنیم.
to cause problems
مشکل ایجاد کردن
  • If he chooses Mary it's bound to cause problems.
    اگر او "ماری" را انتخاب کند، حتماً مشکلاتی ایجاد خواهد کرد.
to face a problem
با مشکلی مواجه شدن
  • Most students face the problem of funding themselves while they are studying.
    اکثر دانش‌آموزان با مشکل تأمین هزینه‌های خود در حین تحصیل مواجه می‌شوند.
to have a problem
مشکل داشتن
  • Let me know if you have any problems.
    به من خبر بده اگر مشکلی داری.
to have a problem with something
با چیزی مشکل داشتن
  • I have no problem with you working at home tomorrow.
    من هیچ مشکلی با فردا کار کردن تو در خانه ندارم.
no problem
مشکلی نیست
  • ‘Can I pay by credit card?’ ‘Yes, no problem.’
    «آیا می‌توانم با کارت اعتباری پرداخت کنم؟» «بله، مشکلی نیست.»
The only problem is (that)
تنها مشکل این است (که)
  • It's a nice table. The only problem is (that) it's too big for our room.
    میز زیبایی است. تنها مشکل این است (که) آن برای اتاق ما زیادی بزرگ است.
mathematical problems
مسائل ریاضی
  • The teacher gave us 50 mathematical problems to do.
    معلم 50 مسئله ریاضی به ما داد که حل کنیم.
کاربرد اسم problem به معنای مشکل و مسئله
معادل فارسی اسم problem "مشکل" و "مسئله" است. problem یا مشکل اشاره دارد به چیزی که رسیدگی به آن، مواجهه با آن و یا فهم آن، امری دشوار و معمولاً ناخوشایند و زیانبار است. مثال:
"financial problems" (مشکلات مالی)
".Because of the state budget cuts, local schools are facing serious problems" (به دلیل کاهش بودجه استان، مدرسه‌های محلی با مشکلاتی جدی روبه‌رو هستند.)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان