خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حل مسئله
[اسم]
problem-solving
/pɹˈɑːbləmsˈɑːlvɪŋ/
قابل شمارش
1
حل مسئله
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چارهیابی
حل مسئله
تصاویر
کلمات نزدیک
problem
probity
probe
probationary
probation officer
problematic
proboscis
procedural
procedure
proceed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان