1 . نرخ 2 . سرعت 3 . درجه 4 . ارزیابی کردن
[اسم]

rate

/reɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نرخ میزان

معادل ها در دیکشنری فارسی: نرخ میزان
a high/low/rising rate
نرخ بالا/پایین/رو به افزایش
rate of something
نرخ چیزی
  • 1. Rates of pay are very low.
    1. نرخ پرداخت بسیار پایین است.
  • 2. the rate of unemployment
    2. نرخ بیکاری
a success/failure ... rate
میزان موفقیت/شکست و...
  • The birth rate has fallen.
    میزان تولد کاهش یافته است.
crime/divorce ... rate
نرخ جرم و جنایت/طلاق و...
exchange/interest rate
نرخ ارز/بهره

2 سرعت

معادل ها در دیکشنری فارسی: آهنگ
rate of something
سرعت چیزی
  • Our rate of progress is too slow.
    سرعت پیشرفت ما خیلی آهسته است.
the patient's heart rate
سرعت (ضربان) قلب بیمار

3 درجه

معادل ها در دیکشنری فارسی: درجه
  • 1.a first-rate hotel
    1. یک هتل درجه یک
[فعل]

to rate

/reɪt/
فعل گذرا
[گذشته: rated] [گذشته: rated] [گذشته کامل: rated]

4 ارزیابی کردن سنجیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ارزیابی کردن
مترادف و متضاد assess evaluate
to rate something
چیزی را ارزیابی کردن
  • They are supposed to rate my abilities.
    آنها قرار است توانایی‌های مرا ارزیابی کنند.
to rate somebody/something (as) something
کسی/چیزی را به عنوان چیزی ارزیابی کردن
  • The show was rated (as) a success by critics and audiences.
    نمایش توسط منتقدین به عنوان یک موفقیت ارزیابی شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان