1 . باقی‌مانده
[اسم]

remainder

/rɪˈmeɪndər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 باقی‌مانده بقیه

مترادف و متضاد rest
  • 1.I ate most of it and gave the remainder to the dog.
    1. من بیشتر (غذا را) خوردم و باقی مانده را به سگ دادم.
  • 2.It rained the first day but the remainder of the trip was fine.
    2. اولین روز باران بارید اما بقیه سفر خوب بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان