1 . حکم 2 . حاکم
[اسم]

ruling

/ˈrulɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حکم

معادل ها در دیکشنری فارسی: رای
  • 1.Many believe the ruling to be unfair.
    1. بسیاری معتقدند که حکم غیر منصفانه بوده است.
  • 2.The court has made a final ruling on the case that the companies acted illegally.
    2. دادگاه حکم نهایی را درباره پرونده شرکت هایی که غیرقانونی عمل کرده بودند صادر کرد.
[صفت]

ruling

/ˈrulɪŋ/
قابل مقایسه

2 حاکم

معادل ها در دیکشنری فارسی: حاکم
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان