خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صاف ایستادن
2 . مرتب کردن
[فعل]
to straighten up
/streɪtən ʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: straightened up]
[گذشته: straightened up]
[گذشته کامل: straightened up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
صاف ایستادن
بلند شدن
1.He slowly straightened up, using the table for support.
1. او بهآهستگی بلند شد و از میز بهعنوان تکیهگاه استفاده کرد.
2
مرتب کردن
1.Straighten up your room before leaving.
1. اتاقتان را قبل از رفتن مرتب کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
straighten out
straighten
straightaway
straight out
straight off
straightforward
strain
strained
strainer
strait
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان