خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خفه کردن
[فعل]
to strangle
/ˈstræŋɡl/
فعل گذرا
[گذشته: strangled]
[گذشته: strangled]
[گذشته کامل: strangled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خفه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خفه کردن
1.He strangled her with her own scarf.
1. او با شال گردن خودش، او را خفه کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
strangely
strange
strand wolf
strand
strainer
strap
strapless
straw
straw hat
straw man
کلمات نزدیک
stranger
strangely
strange-looking
strange
stranded
stranglehold
strangler
strangulation
strap
strapless
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان