خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پرشده (از مادهای)
2 . کاملاً سیر (پس از خوردن غذا)
[صفت]
stuffed
/stʌft/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more stuffed]
[حالت عالی: most stuffed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پرشده (از مادهای)
شکمپر (غذا)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آکنده
stuffed peppers
فلفل شکمپر
2
کاملاً سیر (پس از خوردن غذا)
پر
informal
1.No, no dessert – I’m stuffed.
1. نه، دسر نمیخورم؛ خیلی سیر هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
stuff
studying
study
studio apartment
studio
stuffed egg
stuffed mushroom
stuffed shirt
stuffing
stumble
کلمات نزدیک
stuff one's face
stuff
study plan
study lessons
study italian
stuffed shirt
stuffiness
stuffing
stuffy
stultify
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان