خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لامسه
2 . تدبیر
[اسم]
el tacto
/tˈakto/
غیرقابل شمارش
مذکر
1
لامسه
حس لامسه
1.Sin el tacto, las personas ciegas no podrían leer braille.
1. بدون حس لامسه، افراد نابینا نمیتوانند خط بریل را بخوانند.
2
تدبیر
ملاحظه، درایت
1.Mi madre me aconsejó tener más tacto al hablar con la gente.
1. مادرم به من توصیه کرد که هنگام صحبت با مردم ملاحظه بیشتری داشته باشم.
کلمات نزدیک
gusto
olfato
vigilante
violencia
vigilar
percepción
sensación
sensibilidad
visual
visión
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان