خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وصل شدن
[فعل]
se connecter
/kɔnɛkte/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: connecté]
[حالت وصفی: connectant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
وصل شدن
1.Je ne peux plus me connecter à internet, pourquoi ?
1. دیگر نمی توانم به اینترنت وصل شوم، چرا ؟
2.L'électricien a réussi à connecter les différents appareils.
2. برقکار موفق شد وسیلههای مختلف را بهم وصل کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
connaître une ville comme sa poche
connaître par cœur
connaître
connaisseur
connaissance
connecté
connexion
connivence
connotation
connu
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان