خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . طلاق
[اسم]
le divorce
/divɔʀs/
قابل شمارش
مذکر
1
طلاق
1.Elle a fait une dépression après son divorce.
1. او بعد از طلاقش افسردگی داشته است.
2.Le conseiller m'a aidé à accepter le divorce.
2. مشاور کمکم کرد تا طلاق را بپذیرم.
تصاویر
کلمات نزدیک
divisionnaire
division
divisible
diviser
divinité
divorcer
divorcé
divorcée
divulgation
divulguer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان