1 . مقیم (خارج از کشور)
[اسم]

le ressortissant

/ʀ(ə)sɔʀtisɑ̃/
قابل شمارش مذکر

1 مقیم (خارج از کشور) تبعه

  • 1.C'est un ressortissant français qui est né en Angleterre.
    1. او یک مقیم فرانسوی است که در انگلستان متولد شده است.
  • 2.Vous avez finalement réussi à tuer un ressortissant vietnamien.
    2. شما در نهایت موفق شدید یک تبعه ویتنامی را به قتل برسانید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان