[صفت]

rouge

/ʀuʒ/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: rouge] [جمع مونث: rouges] [جمع مذکر: rouges]

1 قرمز سرخ

rouge brique/rouge sang
قرمز آجری/قرمز خونی
rouge de honte/rouge de colère
سرخ از شرم/سرخ از خشم
  • 1. Calme-toi ! Tu es rouge de colère.
    1. آرام باش، از خشم سرخ شدی.
  • 2. Je suis rouge de honte.
    2. از شرم سرخ شدم.
vin rouge/jupe rouge
شراب قرمز/دامن قرمز
  • 1. Bois du vin rouge !
    1. قدری شراب قرمز بنوش.
  • 2. J'aime cette jupe rouge.
    2. من این دامن قرمز را دوست دارم.
franchir la ligne rouge
خط قرمزی را رد کردن
  • 1. Dan notre relation amoureuse, on ne franchissait pas la ligne rouge.
    1. در رابطه عشقی‌مان، خط قرمزمان را رد نمی‌کردیم.
  • 2. Nous n'avons pour l'instant franchit aucune ligne rouge.
    2. ما اکنون هیچ خط قرمزی را رد نکرده‌ایم.
[اسم]

le rouge

/ʀuʒ/
قابل شمارش مذکر

2 قرمز رنگ قرمز

  • 1.Le drapeau de l'Iran est tricolore : rouge, blanc et vert.
    1. پرچم ایران سه رنگ است: سرخ، سفید و سبز.
  • 2.Le rouge est ma couleur préférée.
    2. قرمز، رنگ مورد علاقه من است.
passer au rouge
چراغ قرمز را رد کردن
  • 1. Jean-Pierre est passé au rouge.
    1. "ژان پی‌یر" چراغ قرمز را رد کرد.
  • 2. Le chauffeur est passé au rouge.
    2. راننده چراغ قرمز را رد کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان