Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . بلعیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
اِبْتَلَعَ
فعل گذرا
1
بلعیدن
1.اِبْتَلَعَ التِّمْسَاحُ الرَجُلَ بِسُهُولَة!
تمساح آن مرد را بهراحتی بلعید!
2.هَاجَمَ دُبٌّ فِي الغَابَةِ شَخْصاً وَ اِبْتَلَعَ يَدَهُ!
یک خرس در جنگل به شخصی حمله کرد و دست او را بلعید!
کلمات نزدیک
تزوج
عض
ارتجف
همس
نما
أغمي
حدق
ركل
بصق
تقيأ
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان