Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تشکیل دادن
2 . توضیح دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to account for
/əˈkaʊnt fɔr/
فعل گذرا
[گذشته: accounted for]
[گذشته: accounted for]
[گذشته کامل: accounted for]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تشکیل دادن
1.Students account for the vast majority of our customers.
1. دانشآموزان جمعیت زیادی از مشتریهای ما را تشکیل میدهند.
2
توضیح دادن
توجیه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گزارش دادن
to account for something
چیزی را توضیح دادن [توجیه کردن]
1. He was unable to account for the error.
1. او نتوانست آن خطا را توجیه کند.
2. How do you account for the show's success?
2. موفقیت برنامه را چگونه توضیح میدهید؟
3. I don't have to account for anything to you.
3. من مجبور نیستم هیچچیز را برای تو توضیح دهم.
4. Oh well, that accounts for it.
4. آه، بسیار خب، آن را توجیه میکند.
5. The increase can be fully accounted for.
5. این افزایش را میتوان کاملاً توضیح داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
account
accoucheuse
accoucheur
accouchement
accosting
account for the fact that
accountability
accountable
accountable expenses
accountableness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان