[اسم]

advert

(advertisement)
/ˌædvərt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آگهی تبلیغ

  • 1.I fast-forwarded through the adverts.
    1. من آگهی‌ها را جلو زدم.
  • 2.There are too many adverts on TV.
    2. کلی آگهی از تلویزیون پخش می‌شود [از تلویزیون زیاد آگهی پخش می‌شود].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان