[اسم]

advertiser

/ˈædvərtaɪzər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آگهی‌کننده تبلیغ‌کننده

معادل ها در دیکشنری فارسی: آگهی‌دهنده
  • 1.Magazines need to attract advertisers to survive.
    1. روزنامه‌ها برای بقا باید تبلیغ‌کننده جذب کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان