Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تبلیغ کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to advertise
/ˈædvərtaɪz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: advertised]
[گذشته: advertised]
[گذشته کامل: advertised]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تبلیغ کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آگهی کردن
اعلان کردن
تبلیغ کردن
مترادف و متضاد
make public
market
promote
publicize
1.If you want to attract more customers, try advertising in the local paper.
1. اگر میخواهید مشتریان بیشتری جذب کنید، تبلیغ کردن در روزنامه محلی را امتحان کنید.
2.Religious groups are currently not allowed to advertise on television.
2. گروههای مذهبی اکنون اجازه ندارند در تلویزیون تبلیغ کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
advert
adversity
adversely
adverse effect
adverse
advertisement
advertiser
advertising
advertising agency
advice
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان