[فعل]

to advertise

/ˈædvərtaɪz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: advertised] [گذشته: advertised] [گذشته کامل: advertised]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تبلیغ کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آگهی کردن اعلان کردن تبلیغ کردن
مترادف و متضاد make public market promote publicize
  • 1.If you want to attract more customers, try advertising in the local paper.
    1. اگر می‌خواهید مشتریان بیشتری جذب کنید، تبلیغ کردن در روزنامه محلی را امتحان کنید.
  • 2.Religious groups are currently not allowed to advertise on television.
    2. گروه‌های مذهبی اکنون اجازه ندارند در تلویزیون تبلیغ کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان