1.
Children from 5–10 years of age are not allowed to be here.
1.
بچههای 5 تا 10 ساله اجازه بودن در اینجا را ندارند.
2.
She was 74 years of age when she wrote her first novel.
2.
او 74 ساله بود وقتی که اولین رمانش را نوشت.
to be somebody's age
همسن کسی بودن
When I was your age, I was already married.
من همسن تو که بودم، ازدواج کرده بودم.
of all ages
با هر سنی
The show appeals to people of all ages.
این برنامه تلویزیونی افراد را با هر سنی [هر سنی از مردم] جذب میکند.
at an early age
در سن کم
He started playing the piano at an early age.
او نواختن پیانو را در سن کم شروع کرد.
over the age of
بالای ... سال
Children over the age of 12 must pay the full fare.
بچههای بالای 12 سال باید کرایه کامل را پرداخت کنند.
for one's age
به نسبت سن کسی
He was tall for his age.
او به نسبت سنش قدبلند بود.
age gap
فاصله سنی
There's a big age gap between them.
بین آن دو فاصله سنی زیادی وجود دارد.
to be the same age
همسن بودن
We're the same age.
ما همسن هستیم.
to be about somebody's age
حدوداً همسن کسی بودن
I'd guess she's about my age.
حدس میزنم او حدوداً همسن من باشد.
the age of something
سن چیزی
There are different ways of calculating the age of the earth.
راههای متفاوتی برای محاسبه سن زمین وجود دارد.
to act one's age
کسی مطابق سنش رفتار کردن
Isn't it time you started acting your age?
وقتش نیست که شروع کنی مطابق سنت رفتار کنی؟
to come of age
به سن قانونی رسیدن
The money will go to the children when they come of age.
این پول به بچهها میرسد وقتی که به سن قانونی برسند.
کاربرد واژه age به معنای سن
واژه age معادل واژه "سن" در فارسی است. age از لحاظ معنی با فارسی مشابه است اما از لحاظ دستوری با هم تفاوتهایی دارند. یکی از ساختارهایی که در انگلیسی با age داریم " years of age 74" به معنای "74 سال از سن" است که در فارسی ما اینگونه از سن کسی صحبت نمیکنیم.