Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دوست
2 . همپیمان شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
ally
/ˈælaɪ/
قابل شمارش
[جمع: allies]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دوست
متحد، هم پیمان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یار
متفق
متحد
1.a close ally and friend of the prime minister
1. یکی از دوستهای صمیمی نخست وزیر
2.her most powerful political ally
2. قویترین هم پیمان سیاسی او
[فعل]
to ally
/ˈælaɪ/
فعل گذرا
[گذشته: allied]
[گذشته: allied]
[گذشته کامل: allied]
صرف فعل
2
همپیمان شدن
متحد شدن، همپیمان کردن، متحد کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
alluvium
alluvial
allusion
alluring
allurement
allyl
alma
alma mater
almanac
almighty
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان