[قید]

almost

/ɒːlˈmoʊst/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تقریبا نزدیک بود

معادل ها در دیکشنری فارسی: تقریبا
مترادف و متضاد just about nearly roughly
  • 1.Almost all the passengers on the ferry were French.
    1. تقریبا تمام مسافرهای کشتی فرانسوی بودند.
  • 2.I almost missed the bus.
    2. من تقریبا (نزدیک بود) از اتوبوس جا بمانم.
  • 3.It was almost six o'clock when he left.
    3. ساعت تقریبا شش بود وقتی او رفت.
  • 4.She's almost always right on time.
    4. او تقریبا همیشه سر ساعت می‌رسد.
  • 5.The boat sank almost immediately when it hit the rock.
    5. قایق تقریبا بلافاصه بعد از برخورد با صخره غرق شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان