Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تقریبا
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[قید]
almost
/ɒːlˈmoʊst/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تقریبا
نزدیک بود
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تقریبا
مترادف و متضاد
just about
nearly
roughly
1.Almost all the passengers on the ferry were French.
1. تقریبا تمام مسافرهای کشتی فرانسوی بودند.
2.I almost missed the bus.
2. من تقریبا (نزدیک بود) از اتوبوس جا بمانم.
3.It was almost six o'clock when he left.
3. ساعت تقریبا شش بود وقتی او رفت.
4.She's almost always right on time.
4. او تقریبا همیشه سر ساعت میرسد.
5.The boat sank almost immediately when it hit the rock.
5. قایق تقریبا بلافاصه بعد از برخورد با صخره غرق شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
almoner
almond-shaped
almond-eyed
almond tree
almond oil
almost always
almost never
alms
almshouse
aloe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان