[فعل]

to amputate

/ˈæmpjəˌteɪt/
فعل گذرا
[گذشته: amputated] [گذشته: amputated] [گذشته کامل: amputated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قطع عضو کردن (به دلایل پزشکی) بریدن اندام

  • 1.His leg was so badly injured that it had to be amputated.
    1. پای او به قدری آسیب دیده بود که باید قطع می شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان