[فعل]

to annoy

/əˈnɔɪ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: annoyed] [گذشته: annoyed] [گذشته کامل: annoyed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آزار دادن اذیت کردن، اعصاب خرد کردن

مترادف و متضاد enrage irritate vex gratify please
to annoy somebody
کسی را آزار دادن
  • Am I really annoying you?
    آیا من واقعا شما را آزار می‌دهم؟
it annoys somebody when…
کسی را آزار دادن وقتی که...
  • It really annoys me when people forget to say thank you.
    واقعا آزارم می‌دهد وقتی مردم تشکر کردن یادشان می‌رود.
to annoy somebody to do something
انجام کاری اعصاب کسی را خرد کردن
  • It annoys me to see him getting ahead of me.
    اعصابم خرد می‌شود که ببینم او از من جلو زده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان