[اسم]

annoyance

/əˈnɔɪəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رنجش دلخوری، اعصاب‌خردی

معادل ها در دیکشنری فارسی: آزردگی رنجش وبال ناراحتی
  • 1.I can understand your annoyance - I'd be furious if she ever treated me like that.
    1. می‌توانم دلخوری شما را درک کنم؛ اگر با من این‌طور رفتار می‌کرد من خیلی عصبانی می‌شدم.
  • 2.She could not hide her annoyance when I arrived late.
    2. او نتوانست رنجش خود را پنهان کند، وقتی که من دیر رسیدم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان