Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیدار کردن
2 . آگاه کردن
3 . بیدار شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to awaken
/ɐwˈeɪkən/
فعل گذرا
[گذشته: awakened]
[گذشته: awakened]
[گذشته کامل: awakened]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بیدار کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیدار کردن
بیدار کردن
formal
1.He was awakened at dawn by the sound of crying.
1. او سحر با صدای گریه بیدار شد.
2
آگاه کردن
formal
1.The film helped to awaken many to the pressures of life under apartheid.
1. فیلم به آگاه کردن افراد بسیاری درباره فشار زندگی تحت حکومت آپارتاید کمک کرد.
3
بیدار شدن
formal
1.She awakened to the sound of birds singing.
1. او با صدای آواز پرندهها بیدار شد.
2.We awakened to find the others gone.
2. ما بیدار شدیم و دیدیم بقیه رفتهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
awake
await
avuncular
avulsion
avp
awakener
awakening
award
award sole custody
award-winning
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان