[اسم]

award

/əˈwɔːrd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جایزه پاداش

معادل ها در دیکشنری فارسی: جایزه
مترادف و متضاد prize reward
to win/receive/get an award for something
برای چیزی جایزه بردن/دریافت کردن/گرفتن
  • 1. Both films have received several awards.
    1. هر دو فیلم چندین جایزه دریافت کرده‌اند.
  • 2. the Academy Award for Best Director
    2. جایزه اسکار بهترین کارگردان
an award presentation/ceremony
مراسم/جشن اهدای جایزه
[فعل]

to award

/əˈwɔːrd/
فعل گذرا
[گذشته: awarded] [گذشته: awarded] [گذشته کامل: awarded]

2 اعطا کردن دادن، اعطا شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جایزه دادن
مترادف و متضاد give grant
to award something (to somebody)
چیزی اعطا کردن (به کسی)
  • He was awarded the Nobel Prize for physics.
    جایزه نوبل فیزیک به او اعطا شده بود.
to award (somebody) something
چیزی (به کسی) دادن
  • The judges awarded both finalists equal points.
    قاضی‌ها به هر دو فینالیست امتیاز یکسان دادند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان