Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آغشته کردن (گوشت و ... به چربی/روغن)
2 . شلال کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to baste
/beɪst/
فعل گذرا
[گذشته: basted]
[گذشته: basted]
[گذشته کامل: basted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
آغشته کردن (گوشت و ... به چربی/روغن)
چرب کردن
1.Baste the potatoes occasionally.
1. سیبزمینیها را از هر از چند گاه به روغن آغشته کنید.
2
شلال کردن
کوک زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شلال کردن
کوک زدن
مترادف و متضاد
tack
1.Baste the zip under the edges so that it is concealed.
1. زیپ را زیر لبههای (لباس) کوک بزنید تا پنهان بماند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
bassoonist
bassoon
bassist
bassinet
basset hound
baster
basuto
bat
bat an eyelid
bat around
کلمات نزدیک
bastardized
bastardize
bastard
bassoonist
bassoon
bastinado
basting thread
bastion
bat
bat an eyelid
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان