[فعل]

to baste

/beɪst/
فعل گذرا
[گذشته: basted] [گذشته: basted] [گذشته کامل: basted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آغشته کردن (گوشت و ... به چربی/روغن) چرب کردن

  • 1.Baste the potatoes occasionally.
    1. سیب‌زمینی‌ها را از هر از چند گاه به روغن آغشته کنید.

2 شلال کردن کوک زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: شلال کردن کوک زدن
مترادف و متضاد tack
  • 1.Baste the zip under the edges so that it is concealed.
    1. زیپ را زیر لبه‌های (لباس) کوک بزنید تا پنهان بماند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان