Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بمب
2 . ناکامی بزرگ (نمایش و فیلم)
3 . پرتاب بلند رو به جلو
4 . بمباران کردن
5 . شکست خوردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
bomb
/bɑm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بمب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بمب
مترادف و متضاد
explosive
incendiary
a nuclear bomb
بمب هستهای
2
ناکامی بزرگ (نمایش و فیلم)
شکست مفتضحانه
informal
مترادف و متضاد
turkey
smash hit
1.That movie was a real bomb.
1. آن فیلم ناکامی بزرگ بود.
3
پرتاب بلند رو به جلو
[فعل]
to bomb
/bɑm/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: bombed]
[گذشته: bombed]
[گذشته کامل: bombed]
صرف فعل
4
بمباران کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بمباران کردن
مترادف و متضاد
attack
blow up
bombard
drop bombs on
1.This building was bombed a few years ago.
1. چند سال پیش این ساختمان بمباران شد.
5
شکست خوردن
موفقیت کسب نکردن، موفق نشدن
informal
1.I really bombed on my test.
1. در امتحانم موفقیت کسب نکردم [امتحانم را خیلی بد دادم].
2.The movie really bombed.
2. آن فیلم واقعاً شکست خورد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
bolt of lightning
bolt from the blue
bolt cutter
bolt
bolognese pasta sauce
bombard
bombardier beetle
bombardment
bombay
bombe
کلمات نزدیک
bolus
bolt-on
bolt upright
bolt
bolster
bomb scare
bombard
bombardier
bombardment
bombast
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان