[فعل]

to bolster

/ˈboʊlstər/
فعل گذرا
[گذشته: bolstered] [گذشته: bolstered] [گذشته کامل: bolstered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تقویت کردن تحکیم کردن

مترادف و متضاد boost strengthen support undermine
  • 1.Tom is trying to bolster his self-confidence.
    1. "تام" سعی دارد اعتماد به نفسش را تقویت کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان