Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مرز
2 . محدودیت
3 . ضربه خارج از محدوده (کریکت)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
boundary
/ˈbaʊndəri/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مرز
سرحد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مرز
محدوده
1.Residents are opposed to the prison being built within the city boundary.
1. شهروندان مخالف ساخته شدن زندان درون مرزهای شهر هستند.
2.The Ural mountains mark the boundary between Europe and Asia.
2. رشته کوه اورال مرز بین اروپا و آسیا است.
2
محدودیت
حد و مرز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حد
1.Your work is limited only by the boundaries of your imagination.
1. کار شما تنها به وسیله محدودیت تخیلات شما محدود میشود.
3
ضربه خارج از محدوده (کریکت)
توضیحاتی درباره boundary
ضربهای که از محدوده زمین بازی خارج میشود و منجر به کسب امتیاز بیشتر میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
bound
bouncy
bouncing
bouncer
bounced cheque
boundless
bounds
bounteous
bountiful
bounty
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان