[اسم]

bureaucrat

/ˈbjʊrəˌkræt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مامور دولتی مامور اداری

معادل ها در دیکشنری فارسی: بوروکرات
  • 1.I never wanted to be a bureaucrat.
    1. هرگز نمی‌خواستم یک مامور دولتی بشوم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان