[فعل]

to call for

/kɔl fɔr/
فعل گذرا
[گذشته: called for] [گذشته: called for] [گذشته کامل: called for]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دنبال کسی رفتن (برای رفتن به جایی)

  • 1.I'll call for you at 7 o'clock.
    1. من ساعت 7 می‌آیم دنبالت.

2 نیازمند بودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ایجاب کردن
  • 1.The situation calls for prompt action.
    1. این موقعیت نیازمند اقدامی سریع است.

3 تقاضا کردن خواهان بودن

  • 1.The opposition have called for him to resign.
    1. حزب اپوزیسیون از او تقاضا کرد که استعفا دهد.
  • 2.They called for the immediate release of the hostages.
    2. آنها تقاضای آزادی سریع گروگان‌ها را داشتند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان