Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . متوقف کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to cease
/sis/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: ceased]
[گذشته: ceased]
[گذشته کامل: ceased]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
متوقف کردن
دست کشیدن، متوقف شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بند آمدن
توقف کردن
دست نگهداشتن
متوقف کردن
formal
مترادف و متضاد
end
halt
stop
start
1.She never ceases to amaze me.
1. او هرگز از متحیر کردن من دست نمیکشد.
2.The whispering in the audience ceased when the curtain went up.
2. وقتی پرده بالا رفت، پچپچ کردنهای حضار متوقف شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
cdc
cd-rw
cd-rom
cd writer
cd player
ceasefire
ceaseless
ceaselessly
cecil
cecilia
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان