[اسم]

censure

/ˈsɛnʃər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرزنش انتقاد شدید، مخالفت شدید

معادل ها در دیکشنری فارسی: مواخذه ملامت
مترادف و متضاد harsh criticism
  • 1.his voice took on a note of censure.
    1. صدای او لحنی از سرزنش به خود گرفت.
[فعل]

to censure

/ˈsɛnʃər/
فعل گذرا
[گذشته: censured] [گذشته: censured] [گذشته کامل: censured]

2 سرزنش کردن (به طور رسمی) ملامت کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خرده گرفتن نکوهش کردن
مترادف و متضاد rebuke reprimand reproach
  • 1.The principal censured the lazy teachers.
    1. مدیر مدرسه، معلمان تنبل را سرزنش کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان