Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رئیس
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
chairman
/ˈtʃermən/
قابل شمارش
[جمع: chairmen]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رئیس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رییس جلسه
1.The chairman of the company presented the annual report.
1. رئیس شرکت گزارش سالانه را ارائه داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
chairlift
chair
chainsaw
chain-smoke
chain store
chairmanship
chairperson
chairwoman
chaise
chaise longue
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان