[فعل]

to come round

/kʌm tu/
فعل ناگذر
[گذشته: came round] [گذشته: came round] [گذشته کامل: come round]

1 به‌هوش آمدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: به هوش آمدن
مترادف و متضاد come to
  • 1.Your mother hasn't yet come round from the anaesthetic.
    1. مادر شما هنوز به‌هوش نیامده‌است.

2 رسیدن

  • 1.My birthday seems to come round quicker every year.
    1. به نظر می‌رسد روز تولد من هر سال سریع‌تر می‌رسد.

3 آمدن

  • 1.What day does the garbage man come round?
    1. مأمور جمع‌آوری زباله چه روزی می‌آید؟
  • 2.Would you like to come round for dinner tonight?
    2. دوست داری امشب برای شام بیایی [امشب برای شام می‌آیی]؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان