Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جبران کردن
2 . غرامت دادن
3 . دستمزد (کار کسی را) دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to compensate
/ˈkɑmpənˌseɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: compensated]
[گذشته: compensated]
[گذشته کامل: compensated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جبران کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جبران کردن
مترادف و متضاد
recompense
reimburse
1.Nothing will ever compensate for his lost childhood.
1. هیچ چیز کودکی ازدسترفته او را جبران نمیکند.
2.We were late and I was driving fast to compensate.
2. ما دیر کرده بودیم و من داشتم سریع میراندم تا جبران کنم.
2
غرامت دادن
خسارت دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تاوان دادن
خسارت دادن
1.The airline compensated passengers for their lost luggage.
1. این (شرکت) هواپیمایی به مسافران برای چمدانهای گمشدهشان غرامت داد [این شرکت هواپیمایی، خسارت چمدانهای گمشده مسافران را داد].
3
دستمزد (کار کسی را) دادن
پاداش دادن
1.He will be compensated for his efforts.
1. او دستمزد زحماتش را خواهد گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
compendium
compelling
compelled
compel
compatriot
compensation
compensatory
compere
compete
competence
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان