Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رقابت کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to compete
/kəmˈpit/
فعل ناگذر
[گذشته: competed]
[گذشته: competed]
[گذشته کامل: competed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رقابت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رقابت کردن
مسابقه دادن
مترادف و متضاد
battle
contend
strive against
take part
1.The former champion was challenged to compete for the tennis title.
1. قهرمان سابق برای رقابت در کسب عنوان قهرمانی تنیس به چالش کشیده شد.
2.We can't compete with them on price.
2. ما نمیتوانیم بر سر قیمت با آنها رقابت کنیم.
3.Young children will usually compete for their mother's attention.
3. بچههای کوچک معمولا برای جلب توجه مادر با هم رقابت میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
compere
compensatory
compensation
compensate
compendium
competence
competency
competent
competently
competing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان