[فعل]

to concede

/kənˈsid/
فعل گذرا
[گذشته: conceded] [گذشته: conceded] [گذشته کامل: conceded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اعتراف کردن اقرار کردن

مترادف و متضاد acknowledge admit
concede + speech
اقرار کردن + نقل قول
  • ‘Not bad,’ she conceded grudgingly.
    او با کینه اقرار کرد: «بد نیست.»
concede (that)…
اعتراف کردن که...
  • I had to concede that I was wrong.
    باید اعتراف می‌کردم که اشتباه می‌کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان