Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سپردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to consign
/kənˈsaɪn/
فعل گذرا
[گذشته: consigned]
[گذشته: consigned]
[گذشته کامل: consigned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سپردن
تحویل دادن، (کالا و...) فرستادن
مترادف و متضاد
assign
deliver
send
1.Unwillingly, he consigned his mother to a nursing home.
1. با بی میلی، او مادرش را به خانه سالمندان فرستاد [سپرد].
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
considering
considered opinion
considered
consideration
considerateness
consignee
consigner
consignment
consignor
consist
کلمات نزدیک
considering
considered to be
considered
consideration
considerate
consignment
consist
consistency
consistent
consistently
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان